آزادی از دیدگاه امام علی علیه السلام
نويسنده:سید محمدعلی داعینژاد
منبع:فصلنامه معرفت
چكیده: در این نوشتار، به مقایسه میان آزادی سكولار با آزادی دینی یا آزادی دنیاطلبانه با آزادی علوی پرداخته شده و نشان داده شده است كه محتوا و مفهوم این دو نوع آزادی تفاوت‏های اساسی با یكدیگر دارند. آزادی سكولار از فلسفه مادی‏گرایانه و الحادی تغذیه می‏كند و در سودطلبی دنیوی شكل می‏گیرد، در حالی كه آزادی دینی یا علوی در فلسفه الهی‏ریشه دارد و با عاقبت‏اندیشی انسان شكل می‏گیرد. برای روشن شدن این تفاوت‏ها، پس از تبیین و نقد مفهوم آزادی در فرهنگ و تفكر غربی، مفهوم آزادی در بینش امام علی‏علیه السلام و نیز نسبت‏سنجی آزادی با مفاهیمی از قبیل حقوق انسان، ایمان و دین، عقل و عقل‏گرایی، و عدل و عدالت‏ورزی پرداخته شده است. «آزادی‏» از بزرگ‏ترین موهبت‏های خداوند و از متعالی‏ترین ارزش‏های انسانی است; (1) از اصولی كه هر انسانی در نهاد خود با آن مانوس است و پس از حیات از برترین نعمت‏های خداوند به شمار می‏رود. آزادی به عنوان یك كمال و ارزش انسانی، یك وسیله و گذرگاه است، نه هدف و توقفگاه. آزادی در طول تاریخ، همواره از مقوله‏ای حث‏برانگیز بوده و دغدغه خاطر بسیاری از اندیشمندان را فراهم آورده است. در دوره معاصر، در میان تمامی ملل، آزادی ازارزش و جایگاه ویژه‏ای برخوردار می‏باشد و هر ملتی خود را آزاد و طرفدار آن می‏داند و بدان افتخار می‏كند.
امروزه عده‏ای با شعار آزادی، درصددند چنین القا كنند كه حكومت دینی و حتی دین، مخالف آزادی است و سرگذشت غرب را پیش روی مسلمانان می‏نهند و اسلام را با مسیحیت و جامعه‏اسلامی و رهبران مسلمان را با جامعه قرون وسطای غرب و رهبران مسیحی آن مقایسه می‏كنند. اینان تفاوت‏های روشن میان اسلام و مسیحیت و جامعه ایران و غرب را نادیده می‏گیرند. برخی از خودباختگان و شیفتگان فرهنگ غرب بر این پندارند كه غرب خاستگاه آزادی است و حال آن‏كه دین اسلام در چهارده قرن پیش، گوهر آزادی را برای‏جامعه بشری به ارمغان آورده است. بدین‏روی، امروزه مساله آزادی، كه مهم‏ترین مطلوب عصر جدید است، باید بیش از گذشته مورد تحلیل قرار گیرد و جایگاه و حدود آن در متون اسلامی مشخص گردد. یكی از بهترین راه‏ها برای این منظور، بررسی سیره و سخنان امام علی‏علیه السلام است كه می‏تواند معنا و جایگاه «آزادی‏» را در اسلام روشن سازد.

معنا و مفهوم «آزادی‏»

برخی مفاهیم، هر چند بدیهی می‏نمایند، اما چندان روشن و دقیق نیستند و اندیشمندان تعریف یكسانی از آن‏ها ارائه نداده‏اند; از جمله این موارد، مفهوم «آزادی‏» است. چه بسا مواردی را كه برخی از مصادیق «آزادی‏» می‏شمارند، عده‏ای دیگر عین «اسارت‏» بدانند و به عكس، مواردی را كه برخی «محدودیت‏» می‏پندارند، برخی دیگر، «آزادی‏» نام نهند. شناخت مفهوم، اولین گام در مسیر داوری است و موضوع تحقیق و نقد را روشن می‏نماید و انسان را از گرفتاری در دام مغالطات نجات می‏بخشد.
بسیاری از واژه‏ها به تدریج، تحولات معنایی زیادی یافته‏اند. آزادی نیز یكی از آن‏هاست. موریس كرنستون گفته است: «آزادی از گستره وسیع معانی ممكن برخوردار است‏» . (2) آیزایا برلین می‏گوید: تاكنون بیش از دویست تعریف برای آزادی ذكر شده است. (3)
بنابراین، برای مشخص شدن معنای «آزادی‏» در دیدگاه حضرت علی‏علیه السلام و تمایز آن از آزادی در عرف جوامع غربی و تفكر غرب ابتدا باید به تبیین مفهوم آزادی در تفكر غرب و سپس نگرش امام علی‏علیه السلام در تفسیر و معنای آزادی پرداخت.

مفهوم «آزادی‏» در غرب

رابرتسون می‏گوید: نظریه‏پردازان سیاسی، «آزادی‏» را غالبا به دو نوع تقسیم می‏كنند:
1- آزادی منفی.
2- آزادی مثبت.
آزادی منفی برفارغ بودن‏از موانع و محدودیت‏های خارجی یا بیرونی دلالت دارد و شعار آزادی رایج در كشورهای مردم‏سالار معاصر غربی و آزادی‏خواهی لیبرالیسم اصیل و بی‏پیرایه همین است. (4)
فرانتس نویمان نیز در تعریف این قسم از آزادی می‏گوید: آزادی یعنی فقدان منع و این برداشت پایه نظریه لیبرال درباره آزادی است. این را می‏توان «آزادی منفی‏» یا «آزادی حقوقی‏» تعریف كرد. مراد از منفی، صفت‏بدی نیست، بلكه یعنی ناكافی. توضیح‏آن‏كه به‏صرف‏داشتن چنین عنصری (فقدان مانع) نمی‏توان آزادی سیاسی را تبیین كرد. (5)
فریمان درباره ناكافی بودن آزادی منفی همچنین می‏گوید: آزادی منفی لازم است، ولی كافی نیست; زیرا نمی‏گوید كه می‏خواهیم از این آزادی به چه منظوری استفاده كنیم و جوهر و محتوای آزادی ما بناست چه باشد. (6)
برخی دیگر از متفكران غربی، «آزادی سلبی‏» را چنین معنا كرده‏اند: قلمروی از كنش فردی كه‏درآن، صاحبان‏قدرت حق ندارند فردراازكاردل‏خواه‏اش بازدارند یابه‏كاری كه‏نمی‏خواهد وا دارند. (7)
به هر حال، یك معنای «آزادی‏» در تفكر غرب عبارت است از: فقدان منع و جلوگیری (8) كه «آزادی منفی‏» یا «آزادی سلبی‏» نامیده می‏شود و پایه لیبرالیسم است كه فیلسوفان انگلیسی آن را طراحی كرده‏اند. (9)
اشكال این معنای از آزادی - چنان كه برخی از فیلسوفان غربی نیز گفته‏اند - این است كه متعلق آن مشخص نمی‏باشد و معلوم نیست ما می‏خواهیم از این آزادی (یعنی رهایی از مانع) به چه منظور استفاده كنیم (10) و یا چنان كه عده‏ای دیگر از متفكران غربی گفته‏اند: «عادتمان این است كه بگوییم آزادی خوب است. من برآنم كه نباید در دم، به چنان تصدیقی قایل شد; زیرا آزادی‏های بسیار هست; همان‏گونه كه قیود و موانع و بارهای بسیار است. » (11) وی در ادامه می‏گوید: «برخی از خوانندگان كتاب‏های فلسفی و سیاسی چندان به نام «آزادی‏» خو گرفته‏اند كه هرگز به فكرشان نمی‏گذرد، بپرسند: «آزادی از چه؟ » (12)
در نتیجه، دو ضعف اساسی مفهوم سلبی آزادی آن است كه روشن نمی‏سازد كه «آزادی از چه؟ » و «آزادی برای چه؟ » و همین ابهام زمینه بهره‏برداری نادرست و سوءاستفاده فرصت‏طلبان و دین‏گریزان را فراهم نموده است.
اما معنای مثبت آزادی در تفكر غرب، در رابطه با عقل شكل می‏گیرد. برخی از تعاریف آزادی بر نقش خرد در اراده و انتخاب استوار است. از باب نمونه، برخی آزادی را چنین معنا می‏كنند:
1. انسان آزاد كسی است كه تنها به موجب حكم عقل زندگی می‏كند. (اسپینوزا)
2. آزادی، خودانگیختگی عقل است. (لایب نیتس)
3. آزادی عبارت است از استقلال از هر چیز سوای قانون اخلاقی كه توسط وجدان یا عقل عملی درك می‏شود. (كانت)
4. آزادی برای انسان، حكومت روح است. (پاولزن) (13)
چنین معنایی از «آزادی‏» پیوند مستحكمی با انسانیت انسان دارد; زیرا تمایز اساسی انسان و حیوان در برخورداری او از عقل است. بر اساس این تعریف، اگر كسی از حاكمیت عقل بر وجودش محروم باشد، نه تنها از آزادی به معنای «رهایی و رفع موانع‏» سودی نخواهد برد، بلكه این نوع از آزادی وسیله‏ای مناسب برای تمنیات حیوانی او خواهد شد و در نهایت، به زیان او خواهد انجامید، بنابراین، تنها انسان‏های عاقل آزادند و آزادی تنها در پرتو عقل دست‏یافتنی است.
دیوید رابرتسون این نوع آزادی را «آزادی واقعی‏» می‏نامد و درباره آن می‏گوید: ریشه و سابقه آزادی در اروپای قاره‏ای، كه غالبا «آزادی مثبت‏» (14) نامیده می‏شود، در اندیشه یونان است و پس از آن، در فلسفه كمال بخش (15) اروپایی; مانندفلسفه هگل و كانت و دراین‏اواخر هم به ویژه در كارهای متفكران ماركسیست، به خصوص‏كسانی‏مانندماركوزه‏دیده‏می‏شود. در این‏ها، برخلاف آزادی‏خواهی (لیبرالی) انگلیسی تكیه بر آزادی واقعی انتخاب درونی‏است، نه بر آزادی منفی و سلبی. (16)
باید گفت: چنین معنایی از آزادی گامی به جلو در جهت‏شناخت درست مفهوم آن است. اما از آن رو كه عقلانیت و خردگرایی‏غرب درفلسفه‏مادی‏گرایی و دین‏گریزی (سكولار) ریشه‏دارد، نمی‏تواند شكلی درست از آزادی ترسیم نماید، بلكه انسان‏محوری (اومانیسم) و استقلال و تكیه انسان‏بر عقل خویش در برابر خدا و وحی و تفسیر ابزاری از عقلانیت، موانع دیگری هستند در راه تحقق مفهومی درست از آزادی در مكاتب غربی.

مفهوم «آزادی‏» در نگرش امام علی علیه السلام

برای تبیین مفهوم «آزادی‏» از منظر آن حضرت، لازم است ابتدا عناصر مرتبط با آزادی از دیدگاه ایشان تبیین شود:

1- حقوق انسان و آزادی

در ماده یك اعلامیه حقوق بشر در انقلاب فرانسه آمده‏است: «افراد بشر آزاد متولدشده‏اند و مادام العمر آزاد می‏مانند. » (17) در ماده اول اعلامیه جهانی حقوق بشر كه توسط سازمان ملل متحد در دسامبر 1948 صادر شد نیز چنین آمده است: «تمام افراد، آزاد به دنیا می‏آیند و از لحاظ حقوق با هم برابرند. » (18)
«آزادی‏» پس از حق حیات، دومین اصلی است كه در مجموعه حقوق بشر جایگاه ویژه‏ای به خود اختصاص داده است. حال باید ببینیم در منظر امام علی‏علیه السلام، آزادی چه جایگاهی دارد و اسلام برای آزادی چه منزلتی قایل است.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در منزلت و جایگاه آزادی، آن را لازمه وجودی انسان و از جمله حقوق انسان به شمار آورده، می‏فرمایند: «لاتكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا» (19) ; بنده دیگری مباش و حال آن خداوند تو را آزاد آفریده است.
و نیز می‏فرماید:
«ایها الناس ان آدم لم یلد سیدا و لا امة و ان الناس كلهم احرار» (20) ;
ای مردم، هیچ‏یك از آدمیان آقا یا برده دیگری آفریده نشده‏اند، بلكه تمامی انسان‏ها به طور یكسان، آزاد به دنیا آمده‏اند و كسی را بر دیگری امتیازی نیست.
از سخنان علی علیه السلام نتایج ذیل به دست می‏آید:
اول، آزادی یكی از حقوق انسانی است.
دوم، این حق را خداوند به انسان اعطا كرده است.
سوم، حق "آزادی" ریشه در خلقت انسان دارد و لازمه وجودی انسان است. یعنی بنابر روایت اول انسان باید تلاش كند آزادی اخلاقی و معنوی را به دست‏بیاورد و خود را در بند هوا و هوس‏های نفسانی گرفتار نسازد و بنده نفسانیات نگردد. و بنا بر روایت دوم، یكی از حقوق انسان‏ها آزادی اجتماعی و سیاسی است و همه انسان‏ها به طور یكسان دارای حق تعیین سرنوشت‏خود هستند و هیچ فردی حق ندارد دیگری را به بندگی و اسارت خود درآورد.
چهارم، در حالی كه خداوند انسان را آزاد آفریده است، شایسته نیست كه یك فرد آزاده خود را در اسارت دیگری درآورد، چه به اسارت درونی بر اساس روایت اول و چه به اسارت بیرونی بنا بر روایت دوم، بلكه باید خود را بیابد و با شناخت‏خود و كمالاتش، حیات خود را سامان دهد. این‏ها مجموعه نكاتی است كه می‏توان از كلمات امام علی‏علیه السلام استفاده نمود.

آزادی و ایمان

در طول تاریخ، از دیرباز تاكنون، درباره نسبت «خدا» و «آزادی‏» یا «دین‏» و «آزادی‏» نظرات متفاوت و گاه متضادی ابراز شده است. برخی از فیلسوفان و متكلمان این دو معنا را در غایت ناسازگاری و تزاحم می‏پنداشته‏اند و در مقابل، برخی متفكران نه تنها آزادی و خداپرستی را متضاد نمی‏دیده‏اند، كه آزادی حقیقی را عین خداپرستی می‏دانسته‏اند.
آنان كه اعتقاد به خدا و خداپرستی را با آزادی مانعة الجمع می‏پنداشته‏اند، خود دو دسته‏اند: یك دسته كسانی كه در انتخاب میان خدا و آزادی، چون جمع هر دو را ممكن نمی‏دانند، خدا را برمی‏گزینند و آزادی را رها می‏كنند. دسته دوم در این تقابل، جانب آزادی را می‏گیرند و خدا را كنار می‏نهند. به عنوان نمونه، نیچه معتقداست: «مفهوم خدا تاكنون بزرگ‏ترین دشمن زندگی بوده است. » او می‏گوید: «نیرومندی و آزادی عقلی و استقلال انسان و دل‏بستگی به آینده او خداناباوری می‏طلبد. » (21)
ژان پل سارتر اصالت وجودی (اگزیستانسیالیست) معاصر می‏گوید: «نفی خالقی علیم، تدبیر و شرط عقلی و منطقی حریت كامل انسان است. » (22)
چنین اظهارنظرهایی از سوی متفكران غربی ناشی از تاریخ و فرهنگ خاص غرب است و چنان كه مرحوم استاد مطهری‏رحمه الله متذكر شده‏اند: در اروپا، مساله استبداد سیاسی و این‏كه اساسا آزادی از آن دولت است، نه مال افراد، با مساله خدا توام بوده است. افراد فكر می‏كردند كه اگر خدا را قبول كنند، استبداد قدرت‏های مطلقه را نیز باید بپذیرند; بپذیرند كه فرد در مقابل حكمران هیچ‏گونه حقی ندارد و حكمران نیز در مقابل فرد، هیچ‏گونه مسؤولیتی نخواهد داشت. حكمران تنها در پیشگاه خدا مسؤول است. لذا افراد فكر می‏كردند كه اگر خدا را بپذیرند، باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند، باید خدا را انكار كنند. پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند. (23)
اما از نظر فلسفه اجتماعی اسلام، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حكومت مطلقه افراد نیست و حاكم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلكه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول می‏سازد و افرادی را ذی حق می‏كند و چنان‏كه شهید مطهری‏رحمه الله نیز متذكر شده‏اند، آزادی در اسلام، تنها یك موضوع صرفا سیاسی نیست، بلكه بالاتر از آن، یك موضوع اسلامی است و یك مسلمان باید آزاد زیست كند و باید آزادی‏خواه باشد. (24)
حال باید دید نسبت ایمان و آزادی در دیدگاه امام علی‏علیه السلام چیست و ایشان در این زمینه چه فرموده‏اند. حضرت نه تنها لازمه توحید را دست‏برداشتن از آزادی معرفی نكرده‏اند و نه تنها دین را منافی آزادی ندیده‏اند، بلكه اصلا هدف از بعثت انبیاعلیهم السلام و كاركرد دین را آزادی انسان دانسته و فرموده‏اند: «فان الله تبارك و تعالی بعث محمداصلی الله علیه وآله بالحق لیخرخ عباده من عبادة عباده الی عبادته و من عهوده الی عهوده و من طاعة الی طاعته و من ولایة عباده الی ولایته‏» . (25) خداوند - تبارك و تعالی - محمدصلی الله علیه وآله را به حق فرستاد تا بندگانش را از بندگی تعهدات، طاعت و ولایت‏بندگانش به سوی عبادت، عهد، طاعت و ولایت‏خود آزاد سازد. اكنون این پرسش مطرح می‏شود كه آیا بندگی خدا مایه اسارت نیست؟ درست است كه اسلام و دین انسان را از دیگران آزاد می‏سازد و بندگی كسی را بر او قرار نمی‏دهد، اما درباره بندگی خدا چه؟ باید گفت: اگر رابطه انسان و خدا درست درك شود، روشن می‏گردد كه رابطه انسان و خدا رابطه خود و غیر نیست، بلكه رابطه خود و خود است. الهی بودن نه تنها منافاتی با انسان بودن ندارد، بلكه كمال انسانیت است و دین كه نازل از علم الهی است راه تكامل آدمی می‏باشد.
حضرت علی علیه السلام به این نكته اشاره‏می‏كنند كه پرستش بندگان سودی برای خدا ندارد، بلكه مایه كمال خود آن‏هاست. حضرت می‏فرماید: «در آن دم كه خداوند - سبحانه و تعالی - آفریدگان را بیافرید، از پرستش آن‏ها بی‏نیاز و از گناهشان ایمن بود; زیرا پرستش‏كسانی كه او را می‏پرستند سودی برایش ندارد و گناه آن‏ها كه ازفرمانش سرپیچی می‏كنند، زیانی برایش ببار نمی‏آورد. » (26)
امام علی علیه السلام همچنین در خطبه‏ای در زمینه منزلت دین و نسبت انسان و خدا می‏فرماید: خداوند از همه كس به انسان نزدیك‏تر است، روزی ده و بنده‏نواز است، گره‏گشا و چاره‏ساز است. ذات او سرآغاز هستی‏هاست. او شایسته‏ترین راه‏نماست. از او كمك می‏جویم; چون تواناست و بر او تكیه می‏كنم، چون مددكاری داناست. پیامبر اكرم را فرستاد تا نیك و بد را به همه بیاگاهاند. (27)
بر این اساس، در دیدگاه امام علی علیه السلام، طاعت و بندگی برای انسان، كمال است، نه سودمند به حال خدا. و خداوند هستی بخش و مقوم و مهربان و چاره‏ساز و راهنمای انسان می‏باشد. و این چنین است كه از دیدگاه حضرت‏علیه السلام ایمان نه تنها منافاتی با آزادی ندارد، بلكه عین آزادی و تكامل بخش آن است. نمونه‏ای از این تاثیر را می‏توان در نقش ایمان و دین در زندگی اجتماعی ملاحظه كرد كه دین مایه مهار قدرت در جامعه می‏باشد.
آیزایا برلین در این باره می‏گوید: آزادی دو ضابطه دارد:
1. نبود انباشت قدرت بدون قید در جامعه;
2. وجود ضوابط غیرشناور كه توسط حكومت قابل تعویض نباشد. باید این اصول توسط مردم چنان معتبر شناخته شده باشد كه هیچ حاكمیتی نتواند آن را تغییر دهد و به نظر من، این اصول از دین حاصل‏می‏شود. دین‏شمشیری‏است‏كه‏حاكمیت همواره باید خود را با آن راست كند.
توكویل، محقق و فیلسوف سیاسی فرانسوی، نیز معتقد است: اگر مردم‏سالاری از اخلاق و دین خالی باشد، به سادگی می‏توان با تبلیغات دروغین عملا زمام جامعه را به دست گرفت. یكی از آفات آزادی‏فقدان‏اخلاق و وجدان دینی در جامعه است. (28) و این مهار قدرت و برداشتن اسارت‏های بیرونی و درونی توسط دین همان چیزی است كه قرن‏ها پیش اسلام درباره هدف بعثت انبیاعلیهم السلام فرموده است: «و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم‏» (اعراف: 175) ; انبیاعلیهم السلام مبعوث شدند تا بارهای سنگین و زنجیرهایی را كه بر گردن آن‏هاست، بردارند.

3- آزادی و عقل

چنان كه گفته شد، برخی آزاد بودن را بر اساس عقل خود رفتار كردن معنا كرده و این عصر را عصر استقلال انسان و خردگرایی معرفی می‏كنند. حال پرسش این است كه عقل از دیدگاه امام علی‏علیه السلام چه جایگاهی دارد؟ آیا از نظر آن حضرت، انسان با عبودیت‏خدا و پذیرش او باید دست از آزادی خود و پیروی از عقلش بردارد یا می‏تواند در پرتو محاسبات و اندیشه‏های عقلانی‏خود، حیاتش را بسازد؟
باید گفت: بر خلاف فرهنگ و تفكر غربی، كه به ناسازگاری عقل و دین معتقد است، در دیدگاه علی‏علیه السلام، نه تنها این‏ها در برابر هم نیستند، بلكه هر یك دلیل و مكملی برای دیگری به شمار می‏آید و هر یك به دیگری نیازمند است. اینك منزلت و موقعیت عقل در دیدگاه امام علی‏علیه السلام را بررسی می‏كنیم:
در منزلت عقل نزد امیر مؤمنان‏علیه السلام همین بس كه فرمود: «الدین و الادب نتیجة العقل‏» ; (29) دین‏داری و ادب محصول خرد است. و عقل است كه انسان را به این راهنمایی می‏كند.
از دیدگاه آن حضرت‏علیه السلام عقل دو نوع است:
1. عقل طبع;
2. عقل تجربه.
به نظر ایشان، این هر دو انسان را سود می‏بخشد. (30)
به نظر می‏رسد مراد از «عقل طبع‏» فهم و درك فطری از برخی حقایق است كه در وجود آدمی نهفته و مراد از «عقل تجربه‏» حقایقی است كه در طول زندگی با آن‏ها آشنا می‏شود.
از حضرت سؤال كردند: برای ما عاقل را توصیف كن، فرمودند: عاقل كسی است كه هرچیز رادر جای خود قرار می‏دهد. (31) به نظر می‏رسد مقصود ایشان آن است كه عقل انسان را با حقایق امور آشنا می‏كند و جایگاه هر چیز را روشن می‏سازد و او را به رفتار رست‏با آن‏ها وامی‏دارد.
درباره حقیقت، علایم، موانع و عوامل رشد عقل از اهل بیت‏علیهم السلام و از آن جمله از امام متقیان علی‏علیه السلام، كلمات نغز و دقیقی نقل، شده است. اما برای رعایت اختصار، در این‏جا، تنها به ذكر نقش عقل در دین از نظر اسلام اشاره می‏شود:
به اختصار، می‏توان گفت: عقل درباب دین‏شناسی، نقش‏های ذیل را ایفا می‏كند:
1. اثبات پایه‏های اولیه دین (وجود خدا، ضرورت نبوت و شریعت) ;
2. استنباط احكام شرعی در عرض وحی (عقل به عنوان یكی از منابع و مدارك احكام شرعی در اسلام معتبر شناخته‏شده‏است. امام‏صادق‏علیه السلام‏حجت‏های خداوند را بر مردم دو دسته می‏دانند: اول. حجت ظاهری كه پیامبرانند. دوم. حجت‏باطنی كه عقول انسان‏هاست. ) (32)
3. فهم و تفسیر وحی (كتاب و سنت) ; در این‏جا، عقل ابزار فهم كتاب و سنت است و در طول آن دو قرار دارد، نه عرض آن; یعنی عقل ابزاری است‏برای فهم و بیان وحی در كنار تبیین رسول‏خداصلی الله علیه وآله و اهل بیت عصمت‏علیهم السلام.
4. تبیین و توجیه حقایق دینی، اعم از مسائل هستی‏شناسی یا ارزشی. در این‏جا، عقل با روش استدلالی خود به كمك دین آمده و فلسفه احكام دین و تایید حقایق هستی‏شناسی آن را به عهده می‏گیرد.
به طور خلاصه، با توجه به كلمات امام علی‏علیه السلام، باید گفت: از نظر ایشان مؤمن در پرتو عقل، دین را می‏پذیرد و به شناخت دین نایل می‏شود و سپس به تفسیر دین اقدام می‏كند و البته از نظر ایشان، دین هم به تایید عقل و رشد و پرورش آن یاری می‏رساند و این رابطه دو سویه را می‏توان در كلمات امام علی‏علیه السلام مشاهده كرد; در كلماتی همچون:
- مثال عقل در قلب، مانند وجود چراغ در میان خانه است. (33) (همان‏گونه كه چراغ خانه را روشن می‏كند عقل مایه روشنی دل است. )
- عقل مایه هدایت و رستگاری انسان است. (34)
- خداوند پیامبران‏علیهم السلام را فرستاد تا گنجینه‏های عقول را آشكار سازند. (35) (اشاره به نقش دین در عقل)
- خدا بیامرزد كسی را كه نخست‏بیندیشد، سپس عبرت گیرد، آن‏گاه خرد و بینش به كار برد و حقیقت را بپذیرد. (36)
البته باید توجه داشت‏خردی كه حضرت آن را مورد تمجید قرار می‏دهند غیر از خردباوری غربی است كه اساس «فرهنگ‏سكولار غرب‏» می‏باشد. عقلانیت و خردابزاری‏غرب همه توجه و دغدغه‏اش به روش است، نه به درون‏مایه و محتوا و از این‏رو، به اهداف و غایات نمی‏اندیشد و پرورای آن را ندارد، (37) در حالی كه عقل دینی همه چیز را با غایت قصوای انسان می‏سنجد. ازاین‏رو، حضرت‏علیه السلام می‏فرماید: «بندگان‏خدا، شما را به خدا به فكر خویشتن - كه از هر چیزی برایتان ارجمندتر و دوست‏داشتنی‏تر است - باشید. » (38)
تفاوت دیگر خردابزاری غرب با عقل دینی آن است كه خردابزاری كه «خرد شخصی‏» نیز نامیده می‏شود، دغدغه بنیادی‏اش سود شخصی است و سود شخصی در خرد غربی در سود مادی و لذت‏های زودگذر دنیایی خلاصه می‏گردد كه همان فرهنگ سرمایه‏داری غرب است. و بدین‏گونه، فردگرایی در شكل لذت‏گرایی در فرهنگ سرمایه‏داری غرب ظاهر شده و به عنوان دوره عقلانیت معرفی گردیده است، چنان‏كه یكی از متفكران غربی گفته است: «عقل در این دیدگاه، به معنای خدمتكار نفس و به قول هیوم، برده شهوات و خواهش‏هاست. عقل نمی‏تواند بگوید كه هدفی بیش از هدف دیگر، عقلانی است. هر هدف یا شی‏ء خواستنی خوب خواهد بود; به این دلیل كه خواستنی است. كار عقل این است كه انرژی‏های نیرومند، اما نامنظم خواهش‏ها و امیال را تنظیم نموده و به آن‏ها بیاموزد كه چگونه از اقتصادی‏ترین راه‏ها حداكثر میزان رضایت‏شخص را كسب كند. » (عقلانیت ابزاری) (39)
در حالی كه هر چند حضرت علی‏علیه السلام انسان را در توجه به خود دعوت می‏كند و می‏فرماید: «دانا كسی است كه ارزش خود را می‏داند و نادان را همین بس كه قدر خویشتن نمی‏شناسد» ، (40) سعادت را نه نفع دنیوی، كه رستگاری اخروی معرفی می‏كنند و می‏فرمایند: «برنده رو به بهشت می‏گذارد و بازنده ره به سوی دوزخ می‏سپارد. » (41) با توجه به آنچه گشت، انسان آزاد در تفكر غربی كسی است كه برای گزینش امیال و هوس‏های دنیوی خود، مانعی در پیش ندارد و با محاسبات عقلانی خود، به اوج هوس‏ها و آرزوهایش می‏رسد، در حالی كه انسان آزاد در مكتب علی‏علیه السلام، كسی است كه خود را بشناسد و آخرت را دریابد و برای گزینش راه‏ها و انجام اعمالی كه او را به سعادت اخروی رهنمون می‏شود، مانعی در پیش نداشته باشد و حیات اخروی خود را در دنیا، بر اساس عقل و دین بسازد.

4- آزادی و عدالت

در تفكر سیاسی غرب، گاه عدالت مورد توجه بوده است و گاه آزادی. امروزه در لیبرالیسم سیاسی، آزادی فردی مقدم بر مصالح جمعی و عدالت اجتماعی شمرده می‏شود. و در سوسیالیسم، عدالت‏بر آزادی تقدم دارد. (42)
امادر دیدگاه امام علی‏علیه السلام هم آزادی مهم است و هم عدالت و باید به هر دو اهمیت داد. اما عدالت‏حافظ و مبنای آزادی است. از این‏رو، آزادی در دیدگاه ایشان، در پرتو عدالت‏به دست می‏آید. بدین‏روی، ایشان درمنزلت‏عدالت ونقش‏آن در جامعه می‏فرمایند:
(1) «خدای سبحان عدالت را مایه برپایی انسان‏ها و ستون زندگی آن‏ها و سبب پاكی از ستم‏كاری‏ها و گناهان و روشنی چراغ اسلام قرار داده است.
(2) هیچ چیز همچون عدالت‏سرزمین‏ها را آباد نمی‏سازد.
(3) عدالت‏مردمان‏رااصلاح‏می‏كند. » (43)
بنابراین، از نظر امام‏علیه السلام، «دولت عادل از واجبات است‏» (44) و «پیشوای عادل از باران پیوسته بهتر. » (45) و این همه اهمیت عدالت از آن‏روست كه «عدالت‏» یعنی ادای حقوق و اگر در جامعه‏ای عدالت‏باشد، آزادی نیز، كه از جمله حقوق است، خواهد بود، البته آن آزادی كه به دین و دنیای خود و دیگران زیان نرساند. از این‏روست كه عدالت هم تحقق بخش آزادی است و هم حافظ و جهت‏دهنده آن. ادامه دارد.

پی‏نوشت‏ها:

1- امام خمینی‏رحمه الله، صحیفه نور، ج 12، ص 91
2- موریس كرنستون، تحلیلی نو از آزادی، ص 13
3- قبسات، ش 6 و 5، ص 76
4- دیوید رابرتسون، فرهنگ سیاسی معاصر، ترجمه عزیز كیاوند، ص 10
5- 6- فرانتس فریمان، آزادی و قدرت و قانون، ص 68 - 69 / ص 376
7- لیبرالیسم و دموكراسی، ترجمه بابك گلستان، ص 29
8- مصطفی رحیمی، ص 9
9- دیوید رابرتسون، پیشین، ص 10
10- فرانتس نویمان، پیشین، ص 381
11- 12- 13- موریس كرنستون، پیشین، ص 15 و 16 / ص 30 و 31
14- Positive Liberty.
15- idealist.
16- دیوید رابرتسون، پیشین، ص 11
17- 18- دفتر همكاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر حقوق اسلامی، ص 239 / ص 242
19- نهج‏البلاغه، نامه 31
20- قاسم شعبانی، حقوق اساسی، ص 112
21- فردریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، از فیشته تا نیچه، ج 7، ترجمه داریوش آشوری، ص 394
22- موریس كرنستون، ژان پل سارتر، منوچهر بزرگمهر، خوارزمی، ص 66
23- مرتضی‏مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 554
24- همو، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 53
25- محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 365 / نهج‏البلاغه، خطبه 154
26- 27- نهج‏البلاغه، ترجمه محسن فارسی، چاپ پنجم، تهران، سپهر، ص 271 / ص 78
28- امیررضا ستوده و حمیدرضا سیدناصری، رابطه دین و آزادی، ص 220
29- 30- 31- محمدمحمدی ری‏شهری، میزان الحكمة، ج 6، ص 406 / ص 413 / ص 417
32- محمدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، كتاب «عقل و جهل‏» ، حدیث 12
33- 34- ری‏شهری، پیشین، ج 6، ص 379
35- نهج‏البلاغه، صبحی صالح، ص 43
36- نهج البلاغه، ترجمه محسن فارسی، ص 109
37- نقد و نظر، ش. 1 و 2 (سال چهارم) ، ص 98
38- نهج البلاغه، ترجمه محسن فارسی، ص 184
39- آنتونی‏آر. بلاستر، ظهور وسقوط لیبرالیسم‏غرب، عباس مخبر، ص 136
40- 41- نهج‏البلاغه، ترجمه محسن فارسی، ص 109 / ص 38
42- نامه فرهنگ، ش 10 و 11، ص 12
43- 42- 44- 45- مصطفی دلشاد، دولت آفتاب، ص 77 / ص 69 / ص 68